سیران و دیگرانچاپ شد
سیران و دیگران
" نسرین جان وقت مدرسه است . دیرت نشود. مگر نگفتی اردو دارید. بلند شو صبحانه ات را بخور و برو. برگشتی می رویم بازار. می خواهم برایت لباس بخرم. خواهر داماد باید لباس قشنگ تنش کند. بلند شو عزیزکم . بلند شو. جا می مانی ها."
از 50 نفری که در اردوی تفریحی شادگان، شرکت کرده بودند ، یک نفر لیز خورد و به آبشار پرت شد. چند نفر برای نجات او رفتند. سرانجام 5 نفر غرق شدند. نسرین یکی از آن ها بود.
ما غمگین شدیم و بعد یادمان رفت.
" دخترم ترانه بیدار شو. دیرت نشود. دخترم از بس اصرار کردی رضایت نامه را امضا کردم اما نمی دانم چرا دلم شور می زند. به محض این که از پارک برگشتید به من تلفن بزن . می ترسم بلایی به سرت بیاید. مواظب خودت باش. زیاد شیطانی نکن. اگر دیدی کار خطرناکی می کنند بنشین کنار. تلفن یادت نرود."
اردوی تفریحی به پارک شهر رفت. 17 نفر سوار یک قایق چهار نفره شدند. قایق واژگون شد و عده ای به دریاچه ریختند. 6 نفر غرق شدند. ترانه به خانه بازنگشت.
ما غمگین شدیم و بعد یادمان رفت.
" لاله جان نمی خواهی بیدار بشوی ؟ مگر امروز به اردو نمی روی؟ از اتوبوس جا نمانی. بلند شود دخترم. وسایلت را جمع کرده ام. برایت بیسکوییت و آب معدنی گذاشته ام. مادر به آنجا که رسیدی از طرف من هم خاک شهدا را زیارت کن. مواظب خودت باش . از اتوبوس جا نمانی. گم نشوی. می دانم دیگر بزرگ شده ای اما تا ابد دخترک کوچک منی. چشمم به در است تا برگردی."
اتوبوس کاروان راهیان نور واژگون شد ، لاله یکی از 26 نفری بود که به خانه برنگشت. چشمان مادرش تا ابد به در خواهد ماند.
ما غمگین شدیم و بعد یادمان رفت.
"سیران جان بلند شو دست و صورتت را بشور ، روپوشت را بپوش ، مدرسه دیر شد. سیران جان برایت لقمه ی نان و پنیر گرفته ام . سه تا را بخور و یکی را به مدرسه ببر که گرسنه نمانی. سیرانم برایت آش ماست می پزم تا وقتی از مدرسه برگشتی بخوری.
بلند شو دخترکم مدرسه ات دیر می شود. سیران جان ژاکتی را که تازه بافته ام بپوش هوا سرد است. سیران جان شال مرا روی سرت بینداز که سرما نخوری. سیران مادر به قربانت. زود به خانه برگرد."
سیران به مدرسه رفت اما بر نگشت. کلاس آتش گرفت. پنجره با حفاظ فلزی پوشانده شده بود. 29 نفر سوختند. سیران در گذشت. آرزوها خاکستر شد.
ما غمگین شدیم ، کاشکی از همان اول این قدر راحت فراموش نمی کردیم.