|
‹شرق 1›
‹شرق 2›
‹استیو جابز›
|
استیو جابز من و کامپیوتر رابطه ی چندان خوبی نداشتیم ، هرچند که ناچار با هم کار می کردیم . اما نه من چندان از این همکاری لذت می بردم ، نه کامپیوتر . گاهی من لج می کنم ، گاهی او . گاهی من دکمه ای را اشتباه می زنم ، گاهی او همه ی نوشته های مرا غیب می کند و بعد که پسرم را صدا می کنم ، با یک فشار انگشت او دوباره همه را ظاهر می کند. خب ، این طبیعی است . به نظر من کامپیوتر با بعضی ها دوست می شود ، انگار می فهمد کی دوستش دارد ، آن وقت با او ارتباط برقرار می کند و رامش می شود. اما وای به روزی که رام نشود ، اعصاب آدم را داغان می کند.
من همیشه به کسانی که رام کننده ی کامپیوتر هستند ، حسودی می کنم . اما آن هایی که این دستگاه ها را می سازند ، برنامه نویسی می کنند ، چیزهای جدید ابداع می کنند و ... به نظرم قهرمانان دوران هستند ، شاید هم یک جور اسطوره اند ، مثل گیلگمش.
چند روز پیش یکی از این اسطوره ها را از دست دادیم. حیف شد . همه ی آدم های بزرگ در دهه ی پنجاه عمر خودشان در کار به اوج می رسند ، شکوفا تر می شوند . مطمئنا اگر استیو جاپ زنده می ماند ، تا چند سال دیگر تکنولوژی های پیشرفته تری بوجود می آورد. تکنولوژی هایی که با من غریبه هم بیشتر ارتباط برقرار کنند . چون همین الان هم با " اپل " است که اموراتم را می گذرانم ، البته فقط در حد رفع نیاز. بقیه اش را بلد نیستم و تا بیایم یاد بگیرم صد بار پسرم را صدا می کنم و بعد که معما حل شد از خودم تعجب می کنم که چطور دیپلم ریاضی گرفته ام. هرچند انگار تنها هوش و استعداد هم نیست ، یک چیز دیگر است که من ازش سر در نمی آورم. وگرنه هر بچه ی هفت هشت ساله ی نمی توانست تمام مشکلات کامپیوتر پدر و مادرش را حل کند ، شاید هم یک جور ژن دارد که در بعضی ها هست و در بعضی ها نیست . خب زور هم که نیست و تازه اگر هم بود ما نداشتیم.
|
|