صداقت ویژگی ذاتی داستان زنانه است زنان داستاننویس از دیروز تا امروز
ناهید طباطبایی
روزنامه حیات نو، چهارشنبه 18 دی
هر چند ادبیات داستانی در ایران دارای قدمتی تاریخی است، اما نوع امروزی آن، یعنی رمان و داستان کوتاه بیش از صد سال نیست که در این دیار رواج یافته. دورانی که با مشروطهخواهی آغاز شد و در دهه چهل به ثمر نشست. سپس همراه با تحولات اجتماعی – فرهنگی به انقلاب سال 57 رسید و پس از آن با حال و هوایی دیگر رو به رشد گذاشت تا دومین ثمره خود را بپرورد.
سرآغاز این ساختارهای ادبی مدرن، با نوشتههای جمالزاده، بزرگ علوی و صادق هدایت همراه است. در این دوره و با آثار صادق هدایت، داستان کوتاه و رمان وجههای جدیتر مییابد و مخاطبینی در جهان پیدا میکند. علت شکوفایی این دوره که با پایان جنگ جهانی دوم و لرزش پایههای حکومت رضاخان مقارن است، آشنایی روشنفکران ایرانی با آثار فیلسوفان و نویسندگان اروپایی است. اندیشمندانی که دغدغه درک چرایی و چگونگی وقایع را داشتند، تحت تاثیر آثار اروپایی به تبیین افکار خود میپردازند. همزمان با این تحول فرهنگی و ورود صنعت چاپ به ایران و راه اندازی نشریات مختلف و ارتقای سطح درک و کنجکاوی عموم، تمایل مردم به ادبیات داستانی فزونی میگیرد. در این زمان است که رمانها به صورت پاورقی در مطبوعات به چاپ میرسند و داستانهای کوتاه اجتماعی علاقمندان خود را مییابند. دوستداران قصه و داستان که قبلاً با خواندن یا شنیدن "امیر ارسلان نامدار" و "حسین کرد" دلمشغول میشدند، به رمانهای تاریخی و اجتماعی مثل سیاحتنامه ابراهیم بیک میپردازند و بعد با ترجمه آثار فرنگی به علاقمندان پروپاقرص "پاردایانها" و سه تفنگدار" تبدیل میشوند.
در واقع پیدایش رمان و داستان ایرانی که محصول علایق مشروطهخواهی و تجدد طلبی است، در هر مرحله تازه اجتماعی و تاریخی شکلهای بیان خود را میسازد و همپای طبقه متوسط رشد میکند. با رشد این طبقه و به دنبال آثار صادق هدایت و بزرگ علوی نویسندگان قدرتمند دیگری مانند صادق چوبک، به آذین، آل احمد، گلستان، صادقی، مدرسی، ساعدی، میرصادقی، گلشیری، دولت آبادی، احمد محمود و ... پا به عرصه ادبیات میگذارند. در این میان اولین نویسندگان زن، یعنی مهشید امیر شاهی و سیمین دانشور قلم به دست میگیرند و با دانش، آگاهی و حساسیت بسیار به طرح مسایل زنان میپردازند.
سپس شاهکار رمان نویسی زنان "سووشون" به قلم سیمین دانشور موفقیتی عظیم را از آن او میکند. این موفقیت نه تنها مال اوست، بلکه به نوعی به تمام نویسندگان زن تعلق میگیرد. چون "سووشون" سکوی پرشی میشود برای خلق آثار بعدی ایشان، "سووشون" جسارت و اعتماد به نفس لازم را به نویسندگان زن میبخشد و آنها را به میدان ادبیات داستانی دعوت میکند، به دنبال او شهرنوش پارسیپور با رمان زیبای "طوبی و معنای شب" گلی ترقی با "سگ و زمستان بلند"، غزاله علیزاده با "خانه ادریسیها" به شهرت میرسند و مخاطبان خود را مییابند.
با آغاز انقلاب و شرکت مستقیم زنان در مبارزات و به دنبال آن در جنگ، زن ایرانی صاحب هویت، تجارب و جسارتهای نوینی میشود. در این زمان او با دیدی متفکرانه و جدید به مسایل خود مینگرد و ساختار ادبیات داستانی را، ساختار مناسبی برای بیان افکار خود مییابد. او به نفوذ کلمه پی میبرد و از آن نیاز خلاقانه خود استفاده میکند.از دیگر دلایل رویکرد زنان به داستاننویسی، بسته شدن راههای دیگر ارتباط، محدود شدن فضای فعالیتهای دیگر، اضطرابات روحی ناشی از جنگ و نیز تغییر ارزشهاست. ضمناً این ساختار کمترین امکانات را میطلبد، گوشهای خلوت و مدادی و کاغذی.
زن ایرانی که همیشه ناچار بوده موقعیت خود را در خانواده، محل کار و جامعه مستحکم کند و آموخته که برای دوام این استحکام باید محیط و افراد دور و برش را بهخوبی بشناسد، از فرصتها استفاده کند، برای حفظ منافعش نقشه بکشد و ترفند بزند حالا این شناخت و آگاهی را در خدمت خلق کردن آثار ادبی بهکار میگیرد. او با مهارت بسیار در بافتی کولاژ گونه تکههایی از زندگی را در کنار هم قرار میدهد، بعضی را پررنگ و بعضی را کمرنگ میکند، حرف خود را میزند و نتیجه دلخواهش را میگیرد، صداقت و جسارت او در بیان عواطف، احساسات، دلتنگیها و ذهنیاتش مخاطبان بسیاری مییابد. زن نویسنده در این زمینه از مردان پیش میافتد و صداقت یکی از خصوصیات عمده آثار او میگردد.
زن ایرانی به محافل ادبی راه مییابد، از نویسندگان با تجربهتر میآموزد، اما کمتر اسیر روابط استاد و شاگردی میشود، آموختهها را بهخدمت میگیرد و حرف خود را میزند. بههمین دلیل نیز کمتر اسیر فرمگرایی میشود، او زبان را یک وسیله ارتباطی تلقی میکند و سعی میکند از آن برای انتقال ذهنیات خود بهره بجوید و به همین سبب کمتر اسیر بازیهای زبان میشود. دلمشغولی او چیز دیگری است.
عدهای از منتقدان به پیدایش لحن زنان در آثار نویسندگان زن اشاره میکنند، این لحن طبعاً حاصل محیط پرورش و شرایط فرهنگی نویسنده است. لحن زنانه و لحن مردانه نامگذاری مناسبی نیست. کما اینکه در میان نویسندگان مرد میتوان از کسانی نام برد که با همان لحن عاطفی زنان داستان مینویسند و برعکس. لحن داستان مناسب با موضوع آن رنگ عاطفی یا عقلانی میگیرد نه به تناسب جنسیت نویسنده و باز عدهای دیگر معتقدند که نویسندگان زن از نوآوری در سبک ناتوانند. سبک نیز با موضوع داستان و با دید نویسنده منطبق است. این نویسندگان هستند که سبک را میسازند، بههر حال بهجرات می توان گفت کمتر نویسندهای است که قبل از شروع به نوشتن تصمیم بگیرد که اثرش را در قالب کلاسیک، رمانتیک یا مدرن و پست مدرن کادربندی کند. سبک دغدغه نویسنده نیست، دغدغه منتقدان است.
و اما چیزی که رشد خلاقیت زنان را به خطر میاندازد، پافشاری در بیان مسایل روزمره و حدیث نفس است. هر چند که در همه جای دنیا نویسندگان زن از همین مرحله شروع کردهاند، اما اصرار در آن، نوع شباهت و تکرار در آثار را بهوجود میآورد. حالا دیگر موقع آن است که بر نردبان تجارب خود بایستیم و دستمان را با جسارت و اطمینان برای چیدن میوههای دیگر دراز کنیم. باید از قالب نویسنده زن در بیاییم و تنها نویسنده باشیم. گونههای مختلف را بیازماییم و آثار جدید خلق کنیم. با فانتزی، طنز، اسطوره، افسانه و فولکور آشتی کنیم و حدیث نفس را برای نویسندگان ادبیات سرگرم کننده بگذاریم. از خود بیرون بیاییم و به دیگران بپردازیم.
به یاد داشته باشیم به زودی نسل دوم مهاجران ایرانی، از میان خود نویسندگانی را پرورش خواهند داد که مسایلی متفاوت، تجاربی تازه و فرهنگی دوگانه دارند. این فرهنگ دوگانه ابزار کارآمدی خواهد بود که اگر در دستان ماهری قرار گیرد، میتواند مولد آثار بی نظیری باشد، آثاری مانند خدایان چیزهای کوچک "آرونداتی رو"، محفل شادمانی "ایمیتان" و ...
در این دوره تاریخی، ما نیز باید بکوشیم نسلی با فرهنگ و مستعد را در بستری مناسب پرورش بدهیم. اغلب نویسندگان موفق اروپایی در خانوادههایی بزرگ شدهاند که بافت فرهنگی قوی داشته و خیلی از ایشان از کودکی می خواستهاند که نویسنده بشوند. این روزها کتابی را ترجمه میکنم که به شرح زندگی و چگونگی خلق آثار ویرجینیا وولف میپردازد. او از کودکی تمام خاطرات خود را بهعنوان تمرین نویسندگی، نوشته و سیر در این خاطرات نشان میدهد که چگونه از نشر یک روزنامه خانگی در روزگار کودکی به خلق آثار بزرگی چون فانوس دریایی و خیزابها میرسد و چه مایه عذاب و فشار را بر روح حساس خود تحمل میکند. فکر میکنم به عهده ماست که استعداد جوانان و نوجوانان را تشخیص دهیم و در همان سنین به راهنمایی و در صورت امکان به پرورش آنها بپردازیم. مطمئناً آموختن اصول هنر نوشتن، مثل موسیقی، از سنین کودکی بسیار مثمر ثمر خواهدبود.
به نظر من، بسیاری از نویسندگان دیر شروع میکنند، بد میآموزند و خیلی زود تحت تأثیر وجههای جانبی هنرمند شدن قرار میگیرند و یکی از مناظر بین راه را، مقصد نهایی میپندارند. باید بسیار خواند، بسیار آموخت و بسیار نوشت، به قول نیما "آنچه میدارد تیمار مرا، کار من است."