نگاهی به "حضور آبی مینا" مجموعه داستان، نوشته ناهید طباطبایی، انتشارات دید، تهران
شهرنوش پارسی پور- کالیفرنیا
مجموعهی بالا چهار داستان است که نویسنده در سال 1378 به چاپ رسانده. او متولد 1337 است و خودبهخود به نسل بعد از انقلاب تعلق دارد. میتوان گفت نویسندگانی که در دههی 1330 به دنیا آمدهاند به دلیل انقلاب و تنشهای شدید آن و رویدادهایی نظیر برخوردهای خشن گروه های مختلف سیاسی با یکدیگر، جنگ، که فضای جامعه را سیاه و خاموش کرده بود و همچنین مهاجرتهایی که بسیاری را از اصل مادر میبرید، فرصتهای زیادی را برای نوشتن و شکوفا شدن از دست دادهاند. میدانیم که بخش اعظم نویسندگان مطرح کشور ما به خارج از ایران پناهنده شدهاند و در حال حاضر در اروپا، آمریکا، کانادا و استرالیا پراکنده هستند. این نویسندگان قادر بودند با نوشتن و ادارهی نشریات خوب ادبی راه را برای نویسندگان دهههای بعد باز کنند. اما رفتند و اغلب نیز به دلیل فشارهای سیاسی ناشی از عملکرد متعصبان مذهبی مجبور به خروج از کشور شدند. اما مسئلهی بسیار جالب این است که جوانان ایران، یکی پس از دیگری دارند به میدان میآیند و جای رفتهها را پر میکنند. این در حالی است که در خارج از کشور نیز نویسندگان بیکار ننشستهاند و مرتب آثاری عرضه میکنند، و روشن است که در آیندهی نزدیکی این دو حلقهی جدا مانده از یکدیگر به هم وصل خواهندشد. نکتهی بسیار جالب و درخور تأمل حضور زنان نویسنده است که یکی از پس دیگری وارد عرصهی نوشتن میشوند. تو گویی آنها بهعنوان زن این را درک کردهاند که آزادی به دست نمیآید مگر زمانی که انسان از هویت خویش آگاه بشود. و هویت به دست نمیآید مگر زمانی که انسان بتواند حضور حقیقی خودش را در جهان شناسایی کند. و این شناخت میسر نمیشود مگر به مدد نوشتن آثار علمی، ادبی، فلسفی، روانشناسی و جامعه شناسی. بدینگونه است که زنان به میدان آمدهاند و شمار آنها نیز آنقدر زیاد شدهاست که به خوبی میتوان دریافت که مجموعهی هستی زنانهی ایران دستخوش آن چنان تغییرات ژرف و نهادی است که در تاریخ ما به کلی بیسابقه است. در هیچ مقطعی از تاریخ ایران نمیتوان این همه تلاش زنانه را بازیابی کرد و همهی اینها نشان میدهد زن ... اکنون دارد از میان گل و لای و لجن فشار و اختناق دراز مدت تاریخی خود را بالا میکشد. تلاشی است بسیار سخت و صعب، اما بر شیرین دارد.
ناهید طباطبایی یکی از این زنان نویسنده است که با مجموعه داستان "حضور آبی مینا"وارد میدان ادبیات میشود. نخستین داستان این مجموعه "مسابقه" نام دارد. زن کارمندی که علاقمند به داستاننویسی است یک رابطه انسانی و چند بعدی با مستخدم همان اداره به هم زدهاست. مستخدم که از ضعف چشمهایش رنج میبرد بیش از ظرفیتش کار میکند تا مبادا کارش را از دست بدهد. زن نسبت به او رقت قلب دارد و زمانی که شیشه عینک مستخدم میشکند آن را با کمک چسب به هم میچسباند.
البته مستخدم عملاً دیگر کور است و زن همیشه از این وحشت دارد که مستخدم که شیشههای پنجرهها را مرتب پاک میکند ناگهان از پنجره به بیرون پرتاب شود. او داستانی در همین زمینه مینویسد، اما بعد داستان را پاره میکند. و بعد مستخدم دچار همان سرنوشتی میشود که نویسندهی کارمند آن را پیشگویی کرده. داستان ساده و کوتاه است. فاقد هر نوع بار سیاسی و داعیهی کشف هیچ نکتهی مهم روانی را ندارد. اما به روانشناسی اجتماعی میپردازد. به رابطههای کوچکی که میان مردم ایجاد میشود.
در داستان زیبای "حضور آبی مینا"طاهره شهابی شرح میدهد که چگونه روزی نامش طاهره شهابی بودهاست، یک نرس بسیار ورزیده، اما از صدقه سر ازدواجی شایسته و ورود به خانه مردی که همسرش مینا را از دست داده، در میدان جاذبهی این خانه قرار میگیرد و آرام آرام از شخصیت تهی میشود. او کمکم به مینا تبدیل میشود و این مسخ شدن پله پله تا بدانجا پیش میرود که زن با شادمانی هویت نوین خودش را میپذیرد. داستان یک بعد روانشناختی قابل تأمل دارد و بسیار خواندنی به نظر میرسد.
در داستان "گلی و من" راوی از خوابش شروع میکند. شوهر او دارد با گلی دوست دوران بچگی او ازدواج میکند. راوی سراسیمه و وحشت زدهاست. در جریان داستان ما کشف میکنیم که گلی از دوران کودکی تمام هستی راوی را به دنبال خودش کشیده و او را به هر کاری وادار کرده. راوی از گلی متنفر است، اما حتی وقتی شوهر میکند این گلی است که به جای او همسر آینده را انتخاب کرده. گلی اما دچار یک بیماری نادر میشود. راوی که در فضایی میان عشق و نفرت دست و پا میزند در احساس گناه ترسناکی فرو میرود. موضوع این داستان بسیار جالب و قابل تأمل است. البته گاهی داستان لغزشهایی دارد. چرخشهای روانی راوی اغلب قابل پیشبینی است و نویسنده که دورخیز کرده است تا یک شخصیت داستایوسکی وار بپروراند نمیتواند آن طور که باید در این مهم موفق شود.
داستان "بزرگراه" موضوعی جذاب را پیش روی خواننده میگذارد. قهرمان داستانی زنی است که در طبقهی ششم یک ساختمان مشرف به بزرگراه زندگی میکند. زن به دلیل نیاز شدید روانی به مأنوس شدن با فضای زیستش به بزرگراه دل بسته است. او میکوشد روح بزرگراه را کشف کند و برای آن یک شناسنامه دارای هویت در ذهنش بسازد. روزی روی برف سر میخورد و دستش میشکند. حالا دائم در خانه است و در برابر پنجره و به بزرگراه نگاه میکند. او میکوشد بفهمد ماشینها برای چه با این همه شتاب میروند و میآیند. مهارت او، در حدس زدن هدف آنها که میروند و آنها که میآیند تا آن جا رشد میکند که میتواند حتی حدس بزند که کدامیک از ماشینها قرار است تصادف بکنند، و کدامیک بیهوده سرگردان هستند. این آخرین داستان در مجموع یکی از قابل تأملترین داستانهای این مجموعه است. تمام کسانی که در بزرگراهها سرگردان بودهاند به خوبی میدانند که چگونه آرزو داشتهاند هدف از این همه رفت و آمد را درک کنند.
از کارهای موفق ادبیات ایران امروز به شمار میآید به نویسنده تبریک میگویم.
توضیح شهروند: مجموعه قصههای دیگری که از خانم طباطبایی منتشر شده عبارتند از "بانو و جوانی خویش" و داستان بلند "حضور آبی مینا".