حضور آبی مینا
از این فکر هم حوصله ام سر رفت ، چشم هایم را باز کردم و به سنگ های مرمر کف راهرو خیره ماندم. سیاه بودند ، جوراب هایم خاکستری. خواستم پاهایم را تکان بدهم ، نتوانستم . پاهایم سنگ شده بودند. سنگ هایی در امتداد سنگ های مرمر کف راهرو.
( از داستان مسابقه ) |